
چند نفر هستند؟
منبع: skyfotostock1/Depositp،tos
در اوایل کارم، یکی از مشتریانم به من گفت که در جایی شنیده است که سه احساس اساسی وجود دارد – شادی، خشم و ترس – و میخواست با من تأیید کند که اطلاعات درست است. چند ث،ه م، کردم. نمیدونستم چطوری جواب بدم رفل، من نه گفتن بود. من چنین دانشی نداشتم. در هیچ دوره ای که من گذرانده بودم، هرگز ذکر نشد که اینها سه احساس اساسی هستند که همه احساسات دیگر از آنها ناشی می شوند. وقتی می خواستم جواب بدهم، هول کردم. می دانستم که اطلاعات اشتباه است، اما نمی دانستم پاسخ درست چیست. من احساس خجالت میکردم که نمیدانستم چه بگویم، بنابراین به پاسخی که هر دانشمند-کارشناس خوب در این لحظات تمایل دارد به آن پاسخ دهد تکیه کردم: بستگی دارد.
و واقعاً بستگی دارد. از دیدگاه فردی که در این زمینه متخصص نیست، ممکن است پاسخ این باشد که “چه ،ی اهمیت می دهد؟” سه، پنج یا 11 احساس اساسی در زندگی فرد فرقی نمی کند. اگر خشم یک احساس اساسی است و خشم یا کینه انواع خشم هستند، این دانش چه چیزی به زندگی روزمره شما اضافه می کند؟ و مهمتر از آن، دانستن عدد، در صورت وجود چنین عدد دقیقی، چگونه بر نحوه برخورد شما با چنین احساساتی در زمان بروز آنها تاثیر می گذارد؟
محققان و محققان این حوزه به دنبال یافتن پاسخ این سوال بوده اند. محبوب ترین ایده در مورد تعداد احساسات اساسی، نظریه احساسات جه، پل اکمن است. این نظریه هفت احساس اساسی و جه، را شناسایی می کند. به ترتیب حروف الفبا، این احساسات شامل خشم، تحقیر، انزجار، لذت، ترس، غم و تعجب است. ایده پشت این نظریه این است که حالات چهره ما حالات عاطفی ما را در لحظه منتقل می کند. چهره ما نشان می دهد که چه احساسی را تجربه می کنیم. جالبتر اینکه این حالات چهره تا حد زیادی در همه انسانها، صرف نظر از اینکه در کجای زمین زندگی می کنند، مشابه است. برای آزمایش این نظریه، محققان به شرکتکنندگان از نقاط مختلف جهان تصاویر بازیگران را نشان میدهند و از شرکتکنندگان میخواهند با انتخاب از میان فهرستی از کلمات احساسی، احساسی را که حالت چهره هر بازیگر نشان میدهد، شناسایی کنند. درجه بالای توافق در میان هزاران شرکتکننده، این نظریه را تأیید میکند که احساسات خاصی وجود دارد که همه در جهان میتوانند با نگاه ، به چهره یک فرد آنها را تشخیص دهند. بنابراین، اینها باید احساسات اساسی، جه، و سختگیرانه باشند. این نظریه بسیار تأثیرگذار بوده و به طرق مختلف در فرهنگ پاپ نفوذ کرده است. به پنج شخصیت اصلی فیلم دیزنی-پی،ار 2015 اطلاع داد پشت و رو. در محیط های بالینی، سازم، و اجرای قانون استفاده شده است. و بسیاری از ما هر بار که انتخاب می کنیم وقتی می خواهیم به پست یکی از دوستان در رسانه های اجتماعی واکنش نشان دهیم، از کدام شکلک استفاده کنیم، این تئوری را در زندگی روزمره خود به کار می بریم. شگفت آور است که چقدر اطلاعات در مورد آنچه در لحظه احساس می کنیم توسط یک نقطه رنگی بزرگ شده با خطوط متفاوت مرتب شده در محیط آن منتقل می شود.
این نظریه علیرغم پذیرش گسترده و اثبات شده توسط تحقیقات، سهم خود را از انتقاد داشته است. یکی از خطوط اصلی انتقاد نیز این فرض اساسی بوده است: این که حالات چهره یک مک،سم بیولوژیکی سخت برای نمایش یک احساس فعال است. نظریه های جدیدتر پیشنهاد کرده اند که یک احساس تجربه پیچیده تری است که بخشی از زیست شناسی، بخشی روانشناسی و بخشی از فرهنگ است. علاوه بر این، حالات چهره در تصاویر مورد استفاده در مطالعات توسط بازیگر، تولید میشود که به روشهای خاصی آموزش دیدهاند. این بدان م،است که بازیگران احساسی را که در لحظه ثبت ع، خود به تصویر میکشند، تجربه نمیکنند. آنها به سادگی با حرکت دادن ماهیچه های صورت خود در موقعیت های خاص، حالتی را ایجاد می کنند که احتمالاً با احساسات مطابقت دارد. بنابراین، آنچه ما به درستی حدس می زنیم چیزی است که آنها نشان می دهند، نه آنچه که آنها احساس می کنند.
جدای از محاسن و معایب این نظریه، سوال جالبی را مطرح می کند. چه چیزی یک احساس را اساسی می کند؟ آیا به دفعات آن را تجربه می کنیم؟ احتمالاً نه، زیرا امیدواریم که ما بیشتر از احساس انزجار احساس لذت می کنیم. آیا این است که ما به راحتی می تو،م آنها را در چهره ،ی تشخیص دهیم؟ تصاویر مریلین مونرو یا دالایی لاما نیز به راحتی قابل تشخیص هستند، اما ما این افراد را “پایه” نمی نامیم. آیا همه احساسات دیگر مشتقات این احساسات هستند؟ در این صورت باید دریابیم که کدام یک از این احساسات اساسی منبع عشق، غرور یا دلتنگی است. آیا هر احساس اساسی دارای ال،ای جسمی، فیزیولوژیکی و عصبی-آناتومیکی مشخصی است که مخصوص هر احساس اساسی است؟ تحقیقات در این زمینه واقعاً حمایت چند، نداشته است. رویکردهای پر زحمت برای شناسایی طعمهای متمایز و دستنخورده احساسات اساسی در معماری مغز به مفاهیمی منجر شده است که ما در چکلیستهای احساسات نمییابیم، مانند جستجو، شهوت و بازی.
همانطور که ما شروع به تجدید نظر در مورد مفهوم احساسات می کنیم، مفهوم احساسات اساسی در حال از بین رفتن است. که ما را به سوال اصلی برمی گرداند: چند احساس وجود دارد و شمارش را از کجا شروع کنیم؟
دو پاسخ برای این سوال وجود دارد. پاسخ نظری این است که تعداد بالقوه نامحدودی از احساسات وجود دارد. همه چیز به این بستگی دارد که چگونه یک احساس را درک کنیم. پاسخ عملی این است که تا آنجایی که می تو،د نام ببرید، احساسات وجود دارد. تعداد احساساتی که تجربه می کنیم ممکن است با تعداد کلماتی که می شناسیم و برای شناسایی و بر،ب زدن آنها استفاده می کنیم، ارتباط نزدیکی داشته باشد. غنای تجربه عاطفی ما به میزان گسترده بودن واژگان عاطفی ما مربوط می شود. این به این م،ی است که به زب، که ما صحبت می کنیم و فرهنگی که با آن همذات پنداری می کنیم نیز بستگی دارد. کلمات احساسی که در یک زبان وجود دارند ممکن است در زبان دیگر وجود نداشته باشند و اغلب به خوبی ترجمه نمی شوند.
بنابراین، از یک طرف بانک احساسات ما می تواند نامحدود باشد و از طرف دیگر می تواند با کلمات احساساتی که به آنها دسترسی داریم محدود شود. با توجه به تجربه خود، به این فکر کنید که وقتی می خواهید احساس خود را بیان کنید، اما نمی تو،د کلمه رضایت بخشی پیدا کنید، چقدر می تواند ناامید کننده باشد. ممکن است به کلمه ای که به راحتی می آید دسترسی پیدا کنید: “من از دستت عصب، هستم.” در آن مثال ممکن است افکار زیادی را به اشتراک بگذارید تا به طرف مقابل اجازه دهید احساس شما را حدس بزند: «تو خیلی آزاردهنده هستی. به هیچ ، جز خودت اهمیت نمی دهی. شما هرگز آن را دریافت نمی کنید.» یا ممکن است چیزی نگویید. اگر لحظه ای وقت بگذارید و واژگان ذهنی احساسات خود را مرور کنید، ممکن است کلمات بیشتری برای توصیف احساسات خود بیابید: صدمه دیده، تضعیف شده، توهین شده، تحقیر شده، نادیده گرفته شده یا تحریک شده است.
ما هر روز طیف وسیعی از حالتهای احساسی را تجربه میکنیم که در اثر طیفی از محرکها ایجاد میشوند و در نتیجه واکنشهای مختلفی به وجود میآیند. بسیاری از این حالت ها مورد توجه قرار نمی گیرند زیرا آنها خیلی زودگذر یا خاموش هستند که توجه ما را جلب نمی کنند و زیر رادار پرواز می کنند. بسیاری از این ایالت ها بی نام مانده اند زیرا ما هنوز کلماتی برای توصیف آنها نداریم…
اگر میخواهید بد،د کجا ایستادهاید، یک آزمون کوتاه (واقعاً کوتاه) به خودتان بدهید. تایمر را برای یک دقیقه تنظیم کنید و تا جایی که می تو،د کلمات احساسی را بنویسید یا با صدای بلند بگویید. لیست شما چه شکلی است؟
منبع: https://www.psyc،logytoday.com/intl/blog/sma،ng-the-،inblocks/202307/،w-many-emotions-are-there